دارم از غصه می میرم خدا کاری بکن اینبار
که دستای ظریفش رو تو دستام حس کنم یک بار
خدا کاری بکن اینبار خدای مهربون من
زبونم بند اومد ای وای کجا رفت هم زبون من
خدا کاری بکن مردم خدا اونم دلش تنگه
اگه می گه مهم نیستم با حسش داره می جنگه
اگه می گه تو فکرم نیست می خواد بیشتر پیشش باشم
درسته اون ولم کرده دلیل اشک چشماشم
خدا کاری بکن اون رفت ازت می خوام که برگرده
اینبار قدرش رو می دونم اگر چه اون ولم کرده
خدا بگو که برگرده
خدا کاری بکن زودباش خدا اون دیگه تنها نیست
خدا بهش بگو مردم چرا اون عین خیالش نیست
خدای مهربون من دلت میاد که تنها شم
بره عشقم تنک و تنها تا کی دلواپسش باشم
خدا کاری بکن زودباش خدا صبرم همینقدر بود
بگو حرفاشو بخشیدم بگو گنجایشم کم بودم
بگو تقصیر من بوده بگو حق داره می دونم
بگو به فکر جبرانه بگو قدرش و می دونم
بگو دیگه غرورش مرد می خواد پیش تو برگرده
بگو سختیه این روزا اون و از راه به در کرده
خجالت می کشم از اون بگو چیزی نگه اومد
خدا پا در میانی کن شاید از من خوشش اومد
نظر خود را بنویسید