دستام سرده مثل کوه یخ
شدم سوت و کور مثل یه سنگ
آخر این قصه رسید
ولی دنیای ما شده میدون جنگ
نمیخوام این قصه زود تموم بشه
برگردییی
اینجا فردایی نیست
رویایی نیست
شده کابوس غم شبهام
نمیذارم بری ولی
وقتی هستی هنوز تنهام
باید رها شد و پر کشید
باید تنها شد و رفت و قد کشید
باید برم تا نور
تاببینی از دور شاید
یا از شب راهی بساز به فردای نو
یا در شب اسیر
اینجا فردایی نیست
رویایی نیست
شده کابوس غم شبهام
نمیذارم بری ولی
وقتی هستی هنوز تنهام
نظر خود را بنویسید