یجور عاشقی کرده بودیم که
به آزار هم متهم میشدیم
شاید ما نباید تا این حد عزیزم
شریک نفسهای هم میشدیم
اگه قصه ما به آخر رسید
اگه توی دنیای هم گم شدیم
خودت بهتر از من میدونی که ما
زمین گیر حرفای مردم شدیم
بریدم دیگه از همه
دیگه عاشقی بسمه
میخوام برگ باشم تو دستای باد
میخوام سایه مم دنبال من من نیاد
باید به جنون رو کنم
به تنهاییام خو کنم
میخوام برگ باشم تو دستای باد
میخوام سایه مم دنبال من من نیاد
چرا باور ما نمیشد یه روزی
میاد لحظه هایی که بی همدمیم
حالا بعد عمری با هم بودنا
تو زندون عکسا فقط با همیم
چرا رفتن تو یه درد ولی
یه دنیا پر از درد دیونگیست
نمیشه با این حادثه سر کنم
آخه درد من تنها یک درد نیست
بریدم دیگه از همه
دیگه عاشقی بسمه
میخوام برگ باشم تو دستای باد
میخوام سایه مم دنبال من من نیاد
باید به جنون رو کنم
به تنهاییام خو کنم
میخوام برگ باشم تو دستای باد
میخوام سایه مم دنبال من من نیاد
نظر خود را بنویسید