یه دل شکسته بودی بی پر و بال
دعا کردم که زودتر پر بگیری
خودم بال و پرت دادم تا اینکه
دیدم تنها پریدی داری میری
می دونم برمی گردی سمت من باز
وقتی حس می کنی تنهاترینی
برو فکر خودت باش، چون بعیده
نشونی از منِ عاشق ببینی
حالا تنها نشستم تا ببینم
تهِ این قصه مون آخر چی میشه
انقد خوابای بد دیدم که دیگه
داره کابوسها تکراری میشه
تموم لحظه هامو با تو بودم
تو هم جز من کسی رو دوست نداشتی
بهت عاشق شدن رو یاد دادم
ولی عاشق شدی تنهام گذاشتی
می دونم برمی گردی سمت من باز
وقتی حس می کنی تنهاترینی
برو فکر خودت باش، چون بعیده
نشونی از منِ عاشق ببینی
توو تاریکی یهو تنهات نذاشتم
توی پس کوچه های نا امیدی
تا یک روز روشنی اومد سراغت
منو تنها گذاشتی، پر کشیدی
نظر خود را بنویسید