در اخر چشمان من خیس است
یک زخم زهر الود زده
با اون صورت خندان و قلب یخ
تاریکی در ذهنم جاری شده
خنجرش را فرو کرده و احساستم مرده
این جانوری که از من ساخته
من را تیکه تیکه میکنه
میسوزاند ، نسیم سوزان عشق
مرحمش نمیدانم چیست
خدایا منو به اغوشت بکش
منو تو این حال رها میکنی میری
زندگیمو دونسته نابود میکنی
منم دونسته این جهنم رو ساختم
و این اخرشه چقدر زود من نابود شدم
مثل دیوانه ها ازت درد و رنج گدایی نمیکنم
زندگی کردن سخته وقتی روحم مرده
با اینکه برات مرده و زنده بودنم اهمیتی نداره
ولی اگر نفسمم بگیری ازت ازرده نمیشم
زیر طلوع افتابها پژمرده شدم
زیر بارانها سوختم
در نوشته های من حرفهای خونین هست
مثل یک افسانه انهارا برای هر کس یکبار بگو
در بخش اخر این داستان یک چیز خوب هست
مثال مردن ، مردن برای تو
مثل مردن ، مردن برای تو
نظر خود را بنویسید