سلام بابایی کجایی حالت خوبه
چند وقتی میشه نیستی تو این خونه
تو آسمونایی رات خیلی دوره
واسه چی گذاشتی رفتی الان که خیلی زوده
دلم میخواد خیلی زود بمیرم
بیام تو آسمون کنارت بشینم
هر جا میرم فقط مث تو رو میبینم
اینجا نیستی ولی خاطراتت مونده تو قلبم
سلام بابایی کجایی حالت خوبه
چند وقتی میشه نیستی تو این خونه
تو آسمونایی رات خیلی دوره
واسه چی گذاشتی رفتی الان که خیلی زوده
دلم میخواد خیلی زود بمیرم
بیام تو آسمون کنارت بشینم
هر جا میرم فقط مث تو رو میبینم
اینجا نیستی ولی خاطراتت مونده تو قلبم
می گفتی پسرم از هیچی نترس
اینجا کرما پروانه میشن تو این قفس
این دنیا ازرش نداره اندازه از دس
یه چند روزی است بابا بریدم از فس
بابا یه حسی بهم میگه رسیدی بهشت
وقتی پیشم بودی دنیا برام بوده بهشت
هر آدمی واسه قدیما تنگ میشه دلش
خدا سرنوشت زندگیمو با قرمز نوشت
تو این باغ بزرگ خدا چرا گل منو چید
چرا زندگی میکنیم یهو میریم برای چی
چرا میدویم که برسیم به ثروت تو جیب
آخرش صورتمون پر میشه از چورک و چیب
حالم بده از سنگینیه شعر
روحه مُردَم رو بجای بد می کشه
دیگه از هیچی نمی ترسم هر چی بشه
دلم واسه یه بار دیدن تو بابا پر میکشه
کاش ببینمت باز دمه پنجره
یه بغض اضافی دارم تو این هنجره
کل خاطراتت توی قلبمه
هنوز حس روی دستت تو دستمه
تنها میزنم کل شهر قدم
هی میپیچه این درد توی سرم
جوری میسوزه از زخم کل تنم
انگار یکی زده توی قلبم تبر
پدرم می خندید همیشه برای خوشحالی من
بعضی ها لج می کردن سیلی میزدن تو صورت من
خدایا چرا انقدر باید مشکلات سختی بکشیم تا آخرم به هیچ جا میبینیم نرسیدیم بسه دیگه بسه
پدرم می خندید همیشه برای خوشحالی من
بعضی ها لج می کردن سیلی میزدن تو صورت من
خدایا بزار فقط یه روز بخندم
خدایا بزار فقط یه روز از جونیم لذت ببرم
هوا تاریک میشه
یه بغض اضافی گیر می کنه تو این هنجره
اونایی که ما رو یه روزی مسخره کردن
یه روزی دس به سینه جلومون وایمیستن
چرا فک می کنم مشکلاتم ابدیِ
چرا باید انقدر کار و سختی بکشیم آخرم نرسیم به اونی که می خوای
من که تنها بودم با هزار سختی و مشکلاتم
اما انگار چند تن وزن گذاشتن توی پشتم
می گفتی پسرم از هیچی نترس
اینجا کرما پروانه میشن تو این قفس
این دنیا ازرش نداره اندازه از دس
یه چند روزی است بابا بریدم از فس
بابا یه حسی بهم میگه رسیدی بهشت
وقتی پیشم بودی دنیا برام بوده بهشت
هر آدمی واسه قدیما تنگ میشه دلش
خدا سرنوشت زندگیمو با قرمز نوشت
تو این باغ بزرگ خدا چرا گل منو چید
چرا زندگی میکنیم یهو میریم برای چی
چرا میدویم که برسیم به ثروت تو جیب
آخرش صورتمون پر میشه از چورک و چیب
حالم بده از سنگینیه شعر
روحه مُردَم رو بجای بد می کشه
دیگه از هیچی نمی ترسم هر چی بشه
دلم واسه یه بار دیدن تو بابا پر میکشه
کاش ببینمت باز دمه پنجره
یه بغض اضافی دارم تو این هنجره
کل خاطراتت توی قلبمه
هنوز حس روی دستت تو دستمه
تنها میزنم کل شهر قدم
هی میپیچه این درد توی سرم
جوری میسوزه از زخم کل تنم
انگار یکی زده توی قلبم تبر
سلام بابایی کجایی حالت خوبه
چند وقتی میشه نیستی تو این خونه
تو آسمونایی رات خیلی دوره
واسه چی گذاشتی رفتی الان که خیلی زوده
دلم میخواد خیلی زود بمیرم
بیام تو آسمون کنارت بشینم
هر جا میرم فقط مث تو رو میبینم
اینجا نیستی ولی خاطراتت مونده تو قلبم
نظر خود را بنویسید