کاری که دوست نداشتمو ول کردم
دوستیای بیخودو باطل کردم
به خودم اومدم و حس کردم
وقتشه باز به خودم برگردم
مث یه کشتی بدون لنگر
که میخواد دل بکنه از بندر
مث آتیش زیر خاکستر
دلو به دریا زدم آخر سر
باید رفیق آرزوهام باشم
باید بتونم اون که میخوام باشم
دیگه بسه پا پس کشیدن بسه
دیگه باید دست بذارم روی زانوم پا شم
وقتی عمرت با حسرت
یا از روی عادت
از دستت راحت میره
واسه کم نیاوردن
حتی فکر بُردن
به قلبت جرأت میده
شاید یه روز یه جایی
تهِ این تنهایی
زندگی رویایی باشه
من میسازم دنیایی
گرم و تماشایی
که پر از زیبایی باشه
نظر خود را بنویسید