زبانم را نمی دانی نگاهم را نمی بینی
ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی
سخن ها خفته در چشمم نگاهم صد زبان دارد
چرا ای بی وفا طرز نگاهم را نمی بینی
چرا یک دم کنار من نمی مانی
چرا یک دم بیاد من نمی آیی
بیاد آور که آنروز طلایی را بیاد آور بیاد آور
گناهم چیست جز عشقت تو روی از من چه پوشانی
مگر ای ماه چشم بی گناهم را نمی بینی
سیه چشمان من موی سپیدم را نگاهی کن
مگر در چشم من روز سیاهم را نمی بینی
چرا یک دم کنار من نمی مانی
چرا یک دم بیاد من نمی آیی
بیاد آور که آنروز طلایی را بیاد آور بیاد آور
نظر خود را بنویسید