یه مسافر یه غریبه توی غربتش اسیره
اگه دستاشو نگیری توی غصه هاش می میره
زیر سایبون غربت یه دل پر از محبت
دل یاری که غریبه پر اشک و آه و حسرت
دیگه برگشتی ندارن دلایی که غصه دارن
روز و شب به یاد چشمات چشماشونو هم می ذارن
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
قطره اشکام دونه دونه میریزن به روی گونه
میمرن اگه نباشی همشون با یه بهونه
دستمو بگیر تو دستات لبمو به خنده وا کن
یه غریبه غریبو بیا از غماش رها کن
نظر خود را بنویسید